Page images
PDF
EPUB

14

IV

مرا برداشته اند و نمیدانم که اورا کجا گذاشته اند . و این را گفته بعقب نکریست عیسی را ایستاده دید و ندانست که عیسی ۱۵ هست * عیسی عیسی باد گفت ای زن تو چرا میکرئی تو کرا میجوئی او از آنجا که کمان داشت که باغبان است با و گفت ای آقا اگر تو او را برداشته بمن بکو که او را کجا گذاشته که من او را خواهم برداشت * عیسی باد گفت مریم او بر کشته با و گفت ربونی که عبارت از استاد است * عیسی باز گفت که مرا دست مگذار زیرا که هنوز بنر و پدر خود بالا نرفته ام بلکه بنز و برادران من برو و بانها بگو که من بنزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما بالا میروم " پس مریم مجدلیه آمد و شاگردان را خبر داد که او خداوند را ۱۹ دیده بود و آنکه او با و چنین * در همان روز که روز یک شنبه بود وقت شام هنگامی که دروازه های آنجا که شاکروان با هم بودند از ترس یهود بسته شده بود عیسی آمد و درمیان ایستاده ۲۰ بانها گفت که سلام علیکم * و این را گفته دست و پهلوی خود را بآنها نمود پس شاکردان خداوند را دیده خوشوقت کردیدند * عیسی باز بانها گفت که در امان باشید آنچنانکه پدر مرا فرستاده است گفته وميد وبأنها كفر و بانها گفت روح کنابان او را می آمرزید از برای

۱۸

۲۱

۲۲

را

*

[ocr errors]

من نیز شما را میفرستم این را گفته ۲۳ القدس را بیابید او آمرزیده شد و هر کسی که آنها را بکنا انشان میگیرید گرفته شد ۲۲ نوما که یکی از آن دوازده نفر بود همان است که دو مس نام دارد ۲ وقتی که عیسی آمد بانها نبود " پس شاکروان دیگر با و گفتند که ما * خداوند را دیده ایم او بانها گفت تا من نشان میخها را در دستش

۲۵

*

[ocr errors]

۲۸

*

*

نه بینم و انشک خود را در نشان میخها نیندازم دوست خود را در پهلوی او نگذارم با در نخواهم کرد " و بعد از هشت روز شاگردانش باز اندرون بودند و ثوما بأنها بود وقتی که در بسته شده بود عیسی ۲۷ آمد و درمیان ایستاده گفت سلام علیکم * بعد از آن بنوما گفت انگشت خود را باینجا بیاور و دستهای مرا ببین دوست خود را بیاور و در پهلوی من بگذار و بی ایمان مشو بلکه ایمان دار نوما ۲۹ باو جواب داد که خداوند من و خدای من * عیسی باد گفت ای توما ازین جا که تو مرا دیده ایمان آورده خوشا حال آنانکه ندیده باشند و ایمان آورده باشند * وعیسی در پیش شاگردان خور بسیار معجزه های دیگر نمود و درین کتاب نوشته نشده است لیکن این چیز با نگارش یافته است تا که باور کنید که عیسی بدرستی مسیح پسر خداست و تا آنکه ایمان آورده باسم او حیات یا بید

[ocr errors]
[ocr errors]
[ocr errors]

باب بیست و یکم

*

بعد ازین عیسی بار دیگر خود را بشماکروان براب دریای تبریاس نمودار کرد و باین نمط نمایان کشت که شمعون پطرس و نوما که همان دو مس است و ناثا نائیل که از قانای جلیل بود پسران زیدی و دو نفر دیگر از شاگردانش با هم بروند * شمعون بطرس بانها گفت که من برای شکار ماهی میروم با با و گفتند که ما نیز با تو

می آئیم پس بیرون رفتند و فی الفور بر کشتی سوار شدند و در آن شب هیچ چیز بجنگ نیاوردند * وصبح شده بود که عیسی در ساحل ایستاده بود لیکن شاکر دانش ندانستند که عیسی هست عیسی بآنها گفت ای اطفال چیزی برای خوردن دارید جواب

*

[ocr errors]

دادند که نه " بآنها گفت که وام را در طرف راست کشتی بیندازید که خواهید یافت پس انداختند و از کثرت ماهیان آنرا نمیتوانستند کشید آن شاکرو که عیسی او را دوست داشت بیطرس گفت که خداوند هست شمعون بطرس چون شنید که خداوند هست لنگ را بر بست زیرا که برهنه بود و خود را در دریا انداخت * وشاکردان دیگر در کشتی نشسته بخشکی آمدند و رام ماهنی را کشیدند زیرا که از زمین دور نبودند بلکه بقدر دویست ۹ زرع * پس چون بخشکی آمدند دیدند که آتشی است و ماهی بر آن ونان است * عیسی با نها گفت که از ماهیهائی که حال بجنک آورده اید بیارید . شمعون پطرس رفت و دام را بر زمین کشیده و آن از دویست و پنجاه و سه ماهی بزرگ پر شده بود و با وجود که این قدر بود دام پاره نشد * عیسی بآنها گفت بیائید چاشت بخورید لیکن هیچیک از شاگردان جرأت نکرد که از و بپرسد تو ۱۲ کیستی زیرا که وانسته بودند که خداوند هست * عیسی آمد و نان را ۱۴ گرفت و بانها داد و بهمان طور ماهی را * این مرتبه سیم رتبه سیم است که عیسی از مروه کان برخاسته بشاگردان خود نمودار شد و بعد از داشت عیسی بشمعون پطرس گفت که ای شمعون پسر یونا آیا تو مرا بیشتر ازینها دوست میداری گفت آری ای خداوند تو میدانی که من تو را دوست دارم با و گفت بره های مرا بجیران " باز بار دیگر با و گفت شمعون پسر بونا مرا دوست میداری با و گفت ۱۷ آری ای خداوند نو میدانی که من تو را دوست میدارم " باد گفت کوسفندان مرا شبانی کن بار سیم با و گفت شمعون پسر یونا تو

10

14

*

*

۱۸

۲۰

میخواستی

که

مرا دوست میداری بطرس اندوهناک بود که او را بار سیه گفت آیا تو مرا دوست میداری پس با و گفت ای خداوند تو از همه چیز آگاه هستی تو میدانی که من تو را دوست میدارم عیسی با و گفت گوسفند های مرا بچران " بدرستی که من بتو راست میگویم که چون تو جوانتر بودی تو کمر خود را می بستی وجائی میخرامیدی و چون پیر خواهی شد وستهای خود را باز خواهی کرد و دیگری تو را خواهد بست و جائیکه تو نمی خواهی خواهد ۱۹ برو * باین سخن نشان میداد که بچه قسم از مرک خدا را جلال خواهد داد و چون چنین گفته با و فرمود که پیروی من بکن بطرس رورا کردانیده دید آن شاکروی را که از عقب می می آید و که عیسی او را دوست داشت و در وقت شام خوردن در پهلوی او می نشست نشست گفت ای خداوند کیست آنکس که تو را خیانت ۲۱ میکند . پطرس اینکس را دیده بعیسی گفت که ای خداوند اینکس را چه میشور " عیسی باو گفت که اگر خواهش داشته باشم * ۲۱ که او تا آمدن من بماند تو را چه کار تو در عقب من بیا * پس این خبر در میان برادران مشهور شد که آن شاکرد نمی میرد و حال اینکه عیسی با و نگفت که نمی میرد بلکه اگر خواهش من باشد که او تا آمدن من بماند تو را چه کار این همان شاکرو است که درباره این چیز با شهادت میدهد و این سخنها را نوشت و ما میدانیم که ٢٥ شهاوتش درست است * ودیگر کارهای بسیار است که عیسی کرد که اگر یکیک نوشته شود کمان دارم که آن صحف در همه جهان نتواند کنجید آمین

۲۲

*

*

اعمال دواریان

۳

*

باب أول

ای نیوفلس کتاب نخستین که تصنیف کردم در بارۀ آن همه چیزهائی که عیسی شروع بعمل نمودن و تعلیم دادن کرد . تا آنروز که بخواریان برگزیده بروح القدس فرمان داده صعود نمور * واد بهمان کسان خود را بعد از وفاتش زنده بنشانیهای بسیار نمود که تا مدت چهل روز بر ایشان هویدا بود و بملكوت خدا تكلم میفرمود " وبانها ملاقات نموده قدغن کرد که از اورشلیم جدا مشوید بلکه آن وعده پدر را که خبرش از مین شنیدید منتظر باشید ه * بدرستیکه یحیی باب غسل میداد اما شما چند روز بعد ازین بروح القدس غسل خواهید یافت * پس ایشان با هم جمع شده و او را پرسیده گفتند ای آقا همین وقت است که تو ملکوت را بر اسرائیل معین میکنی " بانها گفت که از شما نیست که زمانها یا وقتهائی را که پدر در اختیار خود نگاه داشته است بدانید لیکن بترول روح القدس بر شما توانائی خواهید یافت و هم در اورشلیم دور همگی هدیه و سمریه و تا اقصای زمین شاهدان من خواهید بود * وا و اینها را گفته در پیش نظر آنها ۱۰ صعود نمود و بر او را فرو گرفته از چشم آنها پنهان کرد * وهنگامی که در هوا می نگریستند وا و میرفت ناگاه رو مرو سفید پوش نرو

[ocr errors]

*

« PreviousContinue »